پدرم رفته بالای پلهها و سعی دارد نردبانی آهنی را جابهجا کند و من انگار دارم پیری و ناتوانیاش را واضحتر از همیشه میبینم.
میبینم که چطور به نفسنفسافتاده، صورتش از سنگینی نردبان کبود شده و هرچه تقلا میکند کاری از پیش نمیبرد. زیر وزنش دارد له میشود و نردبان در مقابلش مثل هیولاییست که سایه سنگینش را انداخته روی او. یک قدم پیش میرود و یک قدم عقب و بلند میگوید یا علی. در حالی که با تمام زورش گوشههای نردبان را گرفته.
این نردبان راه رسیدن به پشتبام است ولی در بدترین جا قرار گرفته. جلوی اتاق بالا که اتاق پذیراییست. حالا میخواهیم از سر راه برش داریم و بگذاریمش( پدرم میخواهد) گوشه بالکن چون قرار است عصر مهمان رودربایستیدار بیاید. پدرم زمستانهایی که برف میآید از این نردبان بالا میرود و میرسد به پشتبام. ولی حالا سالهاست که برفی نباریده. پس تابستانها جای زمستانها را گرفته. منبع آب بالای پشتبام است و هرچند وقت یکبار نیاز به سرکشی دارد. گاهی رسوب میگیرد و گاهی خوب آب را نمیکشد بالا. آب این منبع داغ است چون آفتاب آن بالا زورش بیشتر است.
من و مادرم ایستادیم توی حیاط و داریم جان کندن پدرم را میبینیم. مادرم آرام و قرار ندارد. چندباری که تا دم پلهها رفتهام جیغ زده که تو نرو بالا. انگار که واقعا آن بالا هیولایی در کار است و پدرم باهاش دست به گریبان شده. مادرم میترسد که پدرم و نردبان باهم پرت شوند وسط حیاط . بنابراین وسط را خالی کرده، دست من را هم گرفته و با خودش کشیده گوشهای. بالاخره زورم به زورش میچربد و میروم طبقه بالا. پدرم را از پشت صدا میکنم ولی انقدر درگیر نردبان است که صدایم را نمیشنود. میروم پشت نردبان را میگیرم و داد میزنم برو اون جلو رو بگیر.
نردبان خیلی سنگین است. سنگینتر از چیزی که تصورش را میکردم. وزنش انقدر زیاد است که کاملا خمیدهام کرده و کم مانده بزنتم زمین. پدرم با ناراحتی میگوید قبلا میتونستم یک یخچال را تنهایی بلند کنما حالا به هنهن افتادم. او هم با پیری و ناتوانیاش مواجه شده، مثل من یا مثل مادرم.
جا برای تکان خوردن نیست. پدرم بالاخره عقب نردبان را میگیرد. مادرم همچنان داد میزند که پای بچه رو بپا. اونجوری نگیر الان بچه میافته پایین. من داد میزنم آقاجون بذار زمین. نردبون رو بذار زمین.
پدرم با نردبان تنهاست. تنهای تنها.
گفتم بدونی که من می خونم حتی اگه نظری موجود نباشه!
پاسخحذفمن دیگه به این چاه عادت کردم ولی خیلی خوشحال شدم اومدم این رو امروز دیدم.
حذفاین نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذف