تازه یکی از علتهای استرسم رو فهمیدم. چی میگن این روانشناسا که ببینید ریشه مشکلاتتون چیه. همون.
فهمیدم از وقتی از خواب بیدار میشم دوست دارم کارامو زودتر تموم کنم که روز رو از دست ندم. میگن زودتر راه بیافتیم تو جاده به شب نخوریم. من همون رانندهام که دوست نداره به شب بخوره.
هی از توی آشپزخونه سرک میکشم سمت پنجره اون ته سالن ببینم شب شده یا هنوز روزه. وقتی میبینم هنوز روزه یه امید تازهای میگیرم. یه چیزی بهم میگه زود باش تموم کن. اینا رو بپز اونا رو خرد کن بتونی از بقیه روزت استفاده کنی. حالا چه استفادهای؟ بشینی تو بالکن همینجوری و هیچ کار نکنی بذاری آفتاب بهت بخوره نکنه یه وقت شب بشه و نفهمی چی شد.
اون دوندهایم که باید مسیری رو تو یه مدت مشخص بدوئه و اگه نشه کارش تمومه. میبینه که همه ازش دارن رد میشن این ناامید وایمیسته دستاش رو میگذاره رو زانوش و با حسرت و نفس نفس به خط پایان نگاه میکنه. هر روز، هر روز.
راحله جان، میخواستم پای پست قبلیت کامنت بذارم. این چند روز خیلی یاد مسئله ای که گفتی میافتم. اولا که یادم دادی بعد از این، از شخصی که یه چیزی میخرم بیشتر تشکر کنم و حواسم به خودش باشه. ثانیا کار خیلی خوبی داری و اینکه خانم خودت و روی پای خودت هستی عالیه.
پاسخحذفخیلی ممنونم عزیزم:* حالا تشکر هم نه یه خبر دادن از اینکه رسیده یا نه هم کافیه :))
پاسخحذف