شنبه، مهر ۲۹

تو نمی تونی اینطوری تغییر عقیده بدی، دوست من!



دختری که روز امتحان توی آکادمی دیدمش زنگ زد و برای تولدش دعوتم کرد. گفتم که می روم. بعد ازظهر رفتم برایش آینه خریدم، گفته بود آینه اش توی چمدان شکسته. آمدم خانه و حاضر شدم. پیراهن مشکی ام را پوشیدم با کفش های قهوه ای و شال قرمز هم انداختم دور گردنم. توی همین فاصله که داشتم حاضر می شدم دوبار لباس هایم را درآوردم هی به خودم گفتم نرو میروی چه کار کسی را هم که نمی شناسی.
بار سوم حاضرم شدم و آینه را هم گذاشتم توی کیفم، لپ تاپ را هم خاموش کردم و زنگ زدم و یک بار دیگر آدرس را باهاش چک کردم که دیگر نتوانم نظرم را عوض کنم. خوشگل شده بودم؟ آره.

سوار مترو شدم و ایستگاهی که توی آدرس بود از قطار پیاده شدم. گفته بود از مترو که بیایم بیرون روبه رویش یک خیابان سربالایی ست که باید همان را بروم تو. رفتم توی خیابان، اسمش با آن چیزی که توی آدرس بود فرق می کرد اما گفتم عیبی ندارد فوقش می روم و اگر نبود برمی گردم. پلاک خانه اش 11 بود و رسیده بودم به پلاک 120. از چند نفر پرسیدم. گفتند آدرسی که می خواهم اینجا نیست باید سوار اتوبوس شوم. خیابان را برگشتم به طرف مترو. موبایلم شارژ نداشت، رفتم توی اینترنت پوینت و بهش زنگ زدم که بپرسم اتوبوس شماره چند را باید سوار شوم. گوشی چند بار زنگ خورد و بالاخره برداشت، صدای موزیک می آمد و دست و سوت. هی می گفتم الو و نمی شنید. چندبار گفتم الو... تلفن قطع شد. دوباره گرفتم ولی برنداشت. داشتم به مهمان ها فکر می کردم که همه دور صاحبخانه را گرفته اند و دارند باهاش می رقصند بعد موبایلش هی آن وسط زنگ می خورد دوست هایش موبایل را از دستش می گیرند و می گویند ول کن یک شب این موبایل سگ مصب را.

ساعت 9 و نیم شد. کمی ایستادم جلوی مترو. داشتم به مهمانی که تویش نبودم ولی قرار بود که باشم فکر می کردم. رفتم توی مترو آنتن موبایلم هم رفت. مترو را اشتباه سوار شدم و دوباره برگشتم همان جایی که چند لحظه پیش بودم. به این ربطش دادم که حتما تقدیر می خواهد که من توی مهمانی باشم. از این فکر به خودم خندیدم. برای بار دوم می خواستم سوار مترو شوم تمام حواسم را دادم به نوشته بالای قطاری که وارد ایستگاه می شد، از آقایی هم که کنارم ایستاده بود اسم مقصد را پرسیدم. توی مترو آینه ای را که قرار بود کادو بدهم از توی کیفم درآوردم، رژم کمی ماسیده بود و چشم هایم قرمز شده بود اما قیافه ام مثل کسی نبود که خودش را برای مهمانی درست کرده و رفته و آدرس را پیدا نکرده. زیاد غمگین نبودم. خودم را می دیدم که دارم توی مهمانی می رقصم و پیراهنم چرخ می خورد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر