یکشنبه، آبان ۲۸

نشد که نشد


هفته پیش ندا آمد پیشم و دو روز ماند. چمدانش را که باز کرد پر بود از انواع و اقسام کنسرو قورمه سبزی، قیمه ، فسنجان ، سبزی های خشک ، باقالی ، خرما و دو تا انار بزرگ. اینها را که از چمدان درآورد چمدان خالی خالی شد. دیشب یکی از خورشت های قیمه را باز کردم  و با فلفل های شیرینی که برایم از سوپر پشت خانه خریده بود خوردم. قیمه اش مزه قیمه های نذری  می داد. بهم چسبید خیلی. از اینکه در کابینت ها را باز می کنم و می بینم که انقدر طبقه هایش پر است و جا برای چیز اضافه ای ندارد خوشحالم. حس مورچه ای را دارم که می داند آذوقه زمستانش تامین است و دلنگران نیست. الان یکی از انارها را از یخچال در آوردم و توی کاسه آبی سفالی دون کردم. انارش یکی از قرمزترین انارهایی بود که توی عمرم دیده بودم، انار اسپانیایی. توی کاسه آبی خیلی خوشرنگ و لعاب شد. دوست داشتم می توانستم ازش عکس بگیرم اما دوربین یاشیکایی که رضا موقع آمدن بهم داه بود خراب شده. آن روز که با ندا رفته بودیم پله های اسپانیا را ببیند فهمیدم. یک عالمه سوژه خوب دیدم که می توانستند عکس های خوبی هم باشند اما هرچه قدر با دوربین کلنجار رفتم دکمه شاترش نزد. حسرت به دل ماندم و به خودم بد و بیراه گفتم از اینکه دوربین زنیت را نیاوردم اینجا، کار کردن با آن خیلی آسان تر بود. غصه م از خراب شدن دوربین بعد از اینکه توی میدان مورد علاقه ام ناهار خوردیم دوچندان شد. دوست داشتم از آقایی که کت و شلوار چرم قرمز پوشیده بود و با ولع استیک می خورد عکس بگیرم. از گارسون هایی که داشتند سایبان ها را درست می کردند که آفتاب مشتری ها را اذیت نکند. اینجا هیچ کس نیست که بتوانم دوربین را نشانش بدهم، خودم هم سردرنمی اوردم که عیبش کجاست. دوربین را از وقتی خراب شده گذاشته ام روی میز کنار تخت. هر دفعه که از کنارش رد می شوم سعی می کنم دکمه شاترش را یکبار فشار دهم، انقدر سفت است که پایین نمی رود. منتظر معجزه ام.

۲ نظر:

  1. یه بار یه همچین اتفاقی برای دوربین من افتاد و به طرز مسخره ای حل شد.
    وقتی سلف تایمر کامل نچرخیده باشه، شاتر قفل میکنه، یه بار از اول تا آخر بذار فیس فیس کنه و بچرخه، بلکی هم درست شد.

    پاسخحذف
  2. فکر کنم مشکلش جدی تر از ایناس، درست نشد:(

    پاسخحذف