شنبه، شهریور ۶

دغدغه‌های ناچیز؟

بعضی وقت‌ها از کاری که می‌کنم خجالت‌زده می‌شوم هم پیش خودم و هم دیگران. اینکه مربا درست می‌کنم و شیرینی می‌پزم و گوجه خرد می‌کنم و ریحان پاک می‌کنم. این احساس وقتی برای کسی چیزی می‌فرستم و چیزی نمی‌گوید منظورم این است که تشکر نمی‌کند یا نظرش را نمی‌گوید تشدید می‌شود. احساس می‌کنم طرف با خودش فکر کرده حالا یک مرباست دیگر یا یک سس درست کردی دیگر، پولش را هم که داده‌ام پس چرا دیگر تشکر کنم. آیا از چیزی که فرستادم خوشش نیامده؟ آیا خود من یا کارم را انقدر بی‌ارزش می‌داند که چیزی نگوید.

آیا اصلا وقتی خرید اینترنتی می‌کنیم باید از کسی که آن چیز را ساخته یا درست کرده با فرستاده تشکر کنیم؟ من خودم این کار را می‌کنم. حداقل از وقتی حواسم جمع این موضوع شده دارم این کار را می‌کنم ولی حرف زدن از این چیزها آسان نیست. ممکن است مردم بگویند چه چیزهایی برایش اهمیت دارد یا زندگیش انقدر خالی‌ست که به این چیزها فکر می‌کند یا اصلا مگر مهم است؟

چندوقت پیش برای آشنایی از همین چیزهایی که درست می‌کنم فرستادم. هفته‌ها گذشت و چیزی نگفت. حتی نگفت بسته به دستش رسیده یا نه. من چند روز بعدش میم را دیدم و این موضوع انقدر بهم فشار آورد که گریه کردم. میم می‌گفت گریه نکن و شاید اصلا معذب شده بود. من از چیزی که بابتش گریه‌ام گرفته بود خجالت‌زده بودم. از  چیزی که بهش می‌گویند دغدغه‌های ناچیز. مثل مادری شده بودم که غذایی را با ذوق و شوق درست کرده و منتظر است که اهل خانه  غذا را بخورند و احتمالا تعریفی کنند. مثلا بگویند چقدر خوشمزه شده یا حس رضایتشان را یکجوری نشان بدهند با لبخند یا با حرفی ولی کسی چیزی نمی‌گوید چون فکر می‌کنند وظیفه مادره‌ست این کارها.

من برای این شاید گریه می‌کردم که خیلی خسته بودم یا من و ریحان و گوجه‌ها و شیرینی‌ها و آلوها و آلبالوها انتظار داشتیم از فضای پشت صحنه بیرون بیاییم، بیاییم روی صحنه و نور انداخته شود رویمان و این فرصت از ما دریغ شده بود. از انتظار تشویق شدن توسط دیگران خجالت می‌کشیدیم. خجالت می‌کشیدم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر